مخلوج

کپی کردن مطالب این وبلاگ بدون لینک به اصل مطلب را به شدت محکوم می‌نمایم

با خودم عهد کرده بودم که اگر موفق شدم کار مورد علاقه‌ام را پیدا کنم حتما مطلبی جامع از برآیند تجربیاتم بنویسم و از این طریق به سایر کسانی که در وضعیت من هستند یا خواهند بود کمک کنم. ابتدا قصد داشتم تمام این مطالب را در یک مقاله بنویسم ولی بعد دیدم خیلی طولانی شده و تصمیم گرفتم کم‌کم در اینجا بگذارم‌شان، امیدوارم بتوانند گره از کار کسی باز کنند!

بخش صفر (درباره خودم)

• می‌توانید از این قسمت بگذرید و مستقیما از اصل مطلب شروع به خواندن کنید. درج آن صرفا جهت آشنایی بیشتر خواننده با وضعیت نویسنده هست که به نظرم در برداشت صحیح و مقبولیت بیشتر مطلب تاثیرگذار خواهد بود. امیدوارم صداقت من را حمل بر خودستائی نگذارید چون هدفم چیزی نیست جز کمک به کسانی که در وضعیت من بودند و فشارهایی که متحمل شدم را تحمل کرده‌اند ولی محل یا مطلبی را نیافته‌اند که صادقانه راهنمایی‌شان کند. ضمن اینکه این نوشته‌ها نظرات شخصی من هستند و دیدگاه شما نسبت به تک تک آنها می‌تواند متفاوت باشد، در نهایت به خودتان مراجعه کنید!

مقدمه: اینجانب مهندس کامپیوتر هستم و بعد از بیش از پنج ماه جستجو در پی کار در کشور کانادا مشهور به یخستان (و قبل از آن حدود یک سال در انگلستان) موفق شدم یک "شغل" برای خودم دست و پا کنم! جهت اطلاع شما در انگلستان برای حدود 25 کار (نتیجه: 3 مصاحبه تلفنی) و در کانادا برای 14 مورد کار درخواست دادم (نتیجه این هم 5 مصاحبه تلفنی بود که 3 تای آنها به مصاحبه حضوری و نهایتا یکی به مصاحبه دوم و آزمونی کوچک و در نهایت استخدامم منتهی شد).

با اندکی جستجو متوجه خواهید شد که اعداد قابل توجه‌یی هستند؛ من نه استعداد خاص یا خارق‌العاده‌ای داشته‌ام و نه از جادو و جمبل استفاده کرده‌ام، البته بگویم که اصولا کمی خوش‌شانس هستم. مطالبی که می‌نویسم (با تغییراتی اندک) برای هر دوی این کشورها و با تقریب نسبتا خوبی برای سایر کشورهای مهاجرپذیر صادق هستند (به نظر من) و امیدوارم به شما کمک کنند.

اولین نکته‌ای که بایستی ذکر کنم اینکه "شغل خوب" به خصوص برای مهاجرین تعاریف مختلفی می‌تواند داشته باشد که با گشتی در اینترنت حتما می‌توانید به آنها دسترسی پیدا کنید. ولی تعریف من از شغل مناسب این بوده و هست و توانستم خوشبختانه در اثر صبر و استمرار و تلاش به آن برسم:

1. شغل شما بایستی تا حد ممکن مرتبط با تجربه و مهارت‌تان باشد.
من به هیچ وجه نمی‌توانستم خودم را قانع کنم که بعد از 18 سال درس خواندن مشغول انجام کاری شوم که حتی به 3 سال درس خواندن هم احتیاج ندارد، از صندوق‌داری و ظرفشویی در رستوران گرفته تا کار در سوپرمارکت و کافه و...! معمولا یکی از جملات قصار مدافعین "خوشبختی بر اثر مهاجرت" این است که "اینجا کار عار نیست"... ببینید، خیلی بدون رو دربایستی بگویم به نظر من این حرف چرند محض هست، خودتان را با گفتن این حرف گول نزنید و تلاش کنید تا هر چه زودتر کار مرتبط با سالها تحصیلی که کرده‌اید و انرژی و وقتی که گذاشته‌اید و تجربه‌ای که بدست آورده‌اید پیدا کنید. مطمئن باشید اگر واقعا این را بخواهید و عزمتان را جزم کنید امکان‌پذیر است، در هر کجای دنیا! البته سرعت این قضیه بر حسب یک سری از عواملی که خواهم گفت متفاوت خواهد بود. لذا درست است که کار عار نیست، ولی از طرفی دور ریختن یک عمر تلاش و زحمت و وقت و هزینه هم به هیچ وجه عقلانی نیست.
من خوشبختانه کاری که پیدا کرد‌م دقیقا کاری است که درس آن را خوانده‌ام و مدتی هم در ایران به صورت قراردادی در همین زمینه کار کرده بودم.

2. حقوق مناسب
به نظر من شما در بدترین حالت بایستی بتوانید وضعیت زندگی مشابه موقعیتی که در ایران داشتید یا می‌توانید داشته باشید را در کشور ثانی برای خودتان فراهم کنید. البته این بستگی به فاکتورهای دیگر نظیر آزادی، امنیت جانی، امنیت آینده و... هم دارد و در نهایت خودتان تصمیم گیرنده خواهید بود، فقط نکته اصلی این است که "خودتان را گول نزنید" (خنده‌دارترین نوع این گول زدن را در عبارت "آینده بچه‌ام" زیاد دیده‌ام، چرا در مورد بعضی آشنایان بعد از 10-12 سال مهاجرت بعضا بچه هم همچین آینده‌دار از آب در نیامده و شب و روزش را در بار و کلاب سر میکند! البته برعکس آن را هم شاهد بوده‌ام اما نه چندان زیاد!)
جهت اطلاع بیشتر شما حقوق بنده در بازه 45.000 تا 65.000 دلار هست که عدد دقیقش کمی از متوسط پرداختی در کانادا برای شغل من بیشتر هست. البته لطفا سریع این عدد را در 1000 ضرب نکنید و با مقایسه آن با فاکتورهای ایران مبلغ خیلی خوبی به حساب بیارورید، دولت فخیمه کانادا انواع و اقسام کیسه‌های مختلف برای حقوق شما دوخته است که تا به خودتان بجنبید می‌بینید ای دل غافل، چی فکر می‌کردم چی شد!

3. محیط کار (فاصله تا محل زندگی، جو حاکم بر محیط، رابطه رئیس و مرئوسی، نور، صدا، ابزار کار و...)
متاسفانه در دنیای امروز که نظام سرمایه‌داری و کورپوریشن‌ها (corporations) بر تمام امور روزمره انسانها تاثیر گذاشته‌اند و واقعا نمیدانم در 10-15 سال آینده در چه دنیایی زندگی می‌کنیم پیدا کردن محیط کار مناسب بسیار سخت شده است. متاسفانه محل کار من هم با ایده‌آل‌های ذهنیم خیلی فاصله دارد ولی فاکتورهای 1 و 2 خیلی مهم‌تر بودند و لذا چاره‌ای نداشتم در این مورد. البته یکی از مهمترین فاکتورها که فاصله مناسب تا منزل هست را داراست، به خصوص که برای بعضی مصاحبه‌ها تا یک ساعت هم در راه بودم آن هم در زمان غیر پیک، لذا 15 دقیقه پیاده تا محل کار بسیار ایده‌آل بود!
... فاکتورهای دیگری هم شاید به نظرم برسد که بعدا در همین محل اضافه خواهم کرد.

بخش اول (فاکتورهای لازم)
در این قسمت چند مورد از مواردی که به نظرم برای یافتن کار مناسب "ضروری و واجب" هستند را نوشته‌ام، اگر در همه این موراد به خودتان نمره قبولی می‌دهید ادامه مطلب را در قسمت بعد بخوانید، در غیر اینصورت به نظر من بایستی حتما ابتدا روی این موارد کار کنید و توانایی‌هایتان را بهبود ببخشید. (راهنمایی در مورد اینها خارج از حیطه این مطلب است ولی شاید به خودم اجازه دادم و بعدا در مورد آنها هم مطلبی نگاشتم!)

الف) مهارت در کار؛ اگر در کارتان مهارت چندانی ندارید (در شاخه ای که کار میکنید جز حداقل 50درصد اول نیستید) و یا تازه فارغ‌التحصیل شده‌اید یا می‌خواهید بشوید، اغلب شرکتهای خصوصی کوچک مایل به استخدام شما نخواهند بود و راه سختی را در پیش رو دارید. اینجا اصولا کسانی که سابقه کار ندارند (تازه فارغ‌التحصیل‌ها) توسط شرکتهای بزرگ استخدام شده و در یک دوره یک، دو یا سه ساله آموزش می‌بینند.

شرکتهایی هم که از بین کسانی که سابقه کار ندارند استخدام می‌کنند در واقع در حال سرمایه‌گذاری بلندمدت بر روی کاندیداهای منتخبشان هستند و لذا عموما در انتخاب این کاندیداها خیلی سخت‌گیری می‌کنند و در اغلب موارد پروسه انتخاب‌شان بین 3 تا 6 ماه طول می‌کشد. این پروسه شامل انتخاب اشخاص با توجه به رزومه و فرمهای درخواست، یک یا دو مصاحبه تلفنی، و دو یا سه مصاحبه حضوری بوده که در آنها اغلب آزمونهای مختلفی از کاندیداها گرفته می‌شود که از مسائل اجتماعی و کار تیمی شروع شده و به مسائل علمی/تخصصی که انتظار می‌رود شخص در دوران تحصیل فرا گرفته باشد خاتمه می‌یابد.

ب) زبان؛ حتما بایستی زبان کشوری را که می‌خواهید به آنجا مهاجرت کنید به راحتی حرف بزنید. (منظورم از راحت این است که اگر همین الان تلفن شما زنگ بزند و شخص پشت خط از شما بخواهد توضیح بدهید در پنج سال گذشته چه کارهایی کردید، بتوانید ظرف حداکثر 3 تا 4 دقیقه به او توضیح بدهید. ایرادی ندارد اگر در زمان افعال کمی مشکل دارید یا فقط از جملات ساده استفاده می‌کنید (یا....؟)، مهم این است که نوع حرف زدن شما و وقفه‌های بین صحبت‌تان باعث نشود که طرف احساس کند واقعیت را نمی‌گویید، چون همه جای دنیا من من کردن و وقفه زیاد در حرف زدن به طور ناخودآگاه می‌تواند تعبیر به دروغ گفتن یا نگفتن واقعیت شود، چه به زبان مادری و چه غیر از آن).
... چنانچه شما بخش دیگری پیشنهاد دارید بنویسید تا با کمال میل اضافه کنم.

در بخش بعد مروری خواهم کرد بر افسانه‌هایی که مهاجرین تازه‌وارد زیاد شنیده‌اند و می‌شنوند و به نظر من اغلب آنها به طور کلی و یا تا حد زیادی غلط هستند.
شب و روزتان خوش.

Labels: ,

1 Comments:
Blogger Javad Ghorbani said...
salam
agha vaghean haghighato goftin .
man 16 sal dars khondam alan daram to resturan kar mikonam .
khosh behaleton shoma moafagh shodin
tabrik migam beheton
man ham bayad bishtar talash konam shayad sharayete man monaseb nabode ke injori shodam