مخلوج

کپی کردن مطالب این وبلاگ بدون لینک به اصل مطلب را به شدت محکوم می‌نمایم

Sunday 18 April 2010
-: خدمات تلفن، اینترنت و تلویزیون در کانادا به شدت گران بوده که یکی از دلایل عمده آن به نظر من مونوپلی نسبتا کامل در این صنعت توسط شرکت راجرز است.
باورش برایم سخت بود که این شرکت درآمد ناخالص سالیانه‌ای به اندازه نصف شرکت گوگل و سود خالصی برابر با یک چهارم سود خالص گوگل دارد!!! فکرش را بکنید، گوگل در تمام دنیا فعال است و راجرز تنها در کانادا.

در کانادا اغلب سرویس‌های به درد بخور تلفن همراه را با قراردادی سه ساله به شما می‌دهند و در صورت لغو قرارداد بایستی مبلغ نسبتا زیادی به عنوان خسارت پرداخت کنید. حتما هنگام بستن قرارداد به این مسئله دقت کنید. من این دقت را نداشتم و در طی سه سال باید بیش از 5000دلار ناقابل در شکم شرکت مخابراتی عزیز بریزم (2 خط تلفن).

سرویسهایی که از آنها بهره‌مند هستیم هم عبارتند از:
400دقیقه تماس رایگان داخل شهری در هفته (توجه داشته باشید که در آمریکای شمالی برای دریافت اس‌ام‌اس و تماس تلفنی هم هزینه پرداخت می‌کنید!!) بعد از آن هر دقیقه 30 سنت
اس‌ام‌اس نامحدود در سطح کانادا
تماس تلفنی دو طرفه خانوادگی نامحدود... که برای زوجهای جوان تازه مزدوج کاربردی‌تر است تا ما پیر و پاتالها!
کالر آیدی و منشی تلفنی (فقط ماهیانه 24دلار هزینه این دو قلم است، بعد در ایران برای 2000تومان هزینه مشابه ملت چه کولی بازی درمی‌آورند!)
500 مگابایت اینترنت، که استفاده اصلی‌اش برای جی پی است و بس، چرا که اغلب مکانها به وای-فای دسترسی دارید و چندان احتیاجی به این قضیه نخواهید داشت

* انصافا سرویسهای بدی نیستند، ولی خداوکیلی با با توجه به متوسط درآمد در کانادا 5000دلار رقم قابل توجهی به حساب می‌آید. به خصوص اینکه برای تلفن ثابت و تلویزیون با 30-40 کانال پر از تبلیغات هم حداقل ماهی 50دلار باید بپردازید.

-: از آن خنده‌دار تر اینکه در کانادا چندین شرکت هستند که در واقع مالک همه آنها یک شرکت است ولی تحت اسمهای مختلف فعالیت می‌کنند. مثلا همین راجرز مالک شرکت فایدو هم هست، ولی بعد از خرید آن اسم شرکت و در نتیجه شعب فایدو را به راجرز تغییر نداده است و ملت دلشان خوش است که از راجرز (به نظر من کلاهبردار) خرید نکرده‌اند و از فایدو خرید کرده‌اند!!

شرکت بست بای (Best Buy) هم شرکتی به نام فیوچر شاپ (Future Shop)را در سال 2001 خریداری کرده ولی آن هم کماکان با همان اسم اصلی مشغول فعالیت است. خنده‌دارتر اینکه قیمت‌ها و تخفیف‌هایشان هم تا جایی که دیدم عین هم هستند، حتی حراج‌هایشان هم در یک روز شروع شده و خاتمه می‌یابد. یک نکته جالب اینکه موسس اصلی فیوچرشاپ حسن خسروشاهی است که یکی از مالکین سابق شرکت مینو در ایران بوده است. تا جایی هم که می‌توانید از خرید از این شرکتها پرهیز کنید که بدجوری در آستین مبارکتان می‌رود.

پانوشت:
نگران مطالب مرتبط به کار و... هم نباشید، در راه هستند.
لطفا در مورد وکیل مهاجرت هم سوال نکنید که به شدت با این قضیه مشکل دارم که علتش را در مطلبی جداگانه خواهم نوشت.
* مونوپلی چیست؟
* در انتهای قسمت اول توضیحاتی در مورد کسانی که سابقه کار قبلی ندارند اضافه کردم که اگر مایل باشید می‌توانید مطالعه بفرمایید

یکی از راههای بسیار مناسب کسب اطلاعات در مورد کار در کشورهای مختلف پرس و جو از کسانی است که در آن کشورها زندگی و کار می‌کنند، ولی نکته مهمی که بایستی به آن توجه کنید این است که نظرات هر شخص در وهله اول برآمده از تجربه شخصی اوست و الزاما شما تجربه مشابه‌ی نخواهید داشت. حتی با وجود سابقه کار و مدرک تحصیلی یکسان و وضعیت مالی مشابه، باز هم به قول قدیمی‌ها یک سیب را وقتی بالا بیاندازید هزار چرخ می‌زند قبل از اینکه برگردد!
چند مورد از تجربیات شخصی خودم و اطلاعات نسبتا غلطی که گرفتم را برایتان می‌نویسم:

افسانه یک: در کانادا به ایرانی‎ها/خارجی‌ها کار نمی‌دهند چون سابقه کار یا تحصیل در کانادا را ندارند.
نمونه زنده و بارز این قضیه خودم هستم که بدون سابقه کار یا تحصیل در کانادا و بعد از فرستادن 14 درخواست (اپلیکیشن) مشغول به کار شده‌ام. البته فشار و استرس اصلی را در انگلستان پشت سر گذاشتم و در طی حدود یک سال تجربیات خوبی(!) در آنجا بدست آوردم.

افسانه دو: بروید در رستوران یا لباس فروشی کار کنید برایتان سابقه کار کانادایی می‌شود، کار که عار نیست.
این عین جمله‌ای است که چند ماه پیش از یکی دو نفر هموطن شنیدم، انشاالله که راست می‌گویند ولی نظر من را بپرسید می‌گویم درست است که کار عار نیست، اما سوالاتی که در مصاحبه در مورد سابقه کارتان از شما خواهند پرسید مرتبط با شغلی است که برای آن درخواست داده‌اید، نمی‌دانم نوشتن کار در رستوران برای یک مهندس آن هم در ابتدای رزومه‌اش چه جذابیتی برای کارفرما می‌تواند داشته باشد؟!

افسانه سه: دنبال کار الزاما مرتبط با رشته‌تان نباشید.
البته آمار رسمی در این زمینه کمی تیره و تار است و حدودا از هر 10 نفر مهاجری که جذب بازار کار شده‌اند 6 نفر به کار غیرمرتبط با کار قبلی‌شان مشغول هستند، ولی شما چون دارید این مطلب را می‌خوانید حتما می‌توانید جز آن 4 نفر باشید، اراده کنید!

افسانه چهار: برای 200 جا اقدام (اپلای) کنید و اگر 2 تا جواب هم بگیرید خیلی خوب است.
البته این جمله مختص مهاجرین نیست و در سایتهای کاریابی هم برای شهروندان کانادا چنین حرفهایی پیدا می‌کنید، اما به نظر من کیفیت درخواست‌هایی که می‌فرستید خیلی مهمتر از کمیت آنهاست. من در کانادا جمعا برای 14 شرکت اقدام کردم و نتیجه آن هم 5 مصاحبه تلفنی که 3تای آنها به مصاحبه حضوری و نهایتا یکی به مصاحبه دوم و آزمونی کوچک و در نهایت استخدامم منجر شد بود. اگر یک سری از مسائل که در ادامه خواهم گفت را رعایت کنید و مشکل زبان (انگلیسی) هم نداشته باشید زودتر از اینها موفق خواهید شد، اطمینان داشته باشید.

... شما هم اگر نظری دارید یا افسانه‌ای میدانید از به اشتراک گذاشتنش دریغ نکنید

•    البته در همه این موراد این نکته را در نظر داشته باشید که نیاز بازار کار به تخصص شما نقش بسیار تعیین کننده‌ای در یافتن کار مورد نظرتان خواهد داشت. می‌توانید با سر زدن به سایتهای کاریابی (که احتمالا در قسمتهای بعدی این مطلب در موردشان خواهم نوشت) اطلاعات خوبی از وضعیت عرضه و تقاضا در کار تخصصی‌تان در شهرهای مختلف بدست آورید.

در قسمت بعد مواردی که به نظرم هنگام جستجوی کار باید به آنها توجه کنید را خواهم نوشت، ولی شاید چند هفته‌ای طول بکشد، مدت زیادی بود که تمام وقتم در اختیار خودم بود و الان بیش از یک سوم آنرا از دست داده‌ام و از همه چیز عقب مانده‌ام.

Labels: ,

با خودم عهد کرده بودم که اگر موفق شدم کار مورد علاقه‌ام را پیدا کنم حتما مطلبی جامع از برآیند تجربیاتم بنویسم و از این طریق به سایر کسانی که در وضعیت من هستند یا خواهند بود کمک کنم. ابتدا قصد داشتم تمام این مطالب را در یک مقاله بنویسم ولی بعد دیدم خیلی طولانی شده و تصمیم گرفتم کم‌کم در اینجا بگذارم‌شان، امیدوارم بتوانند گره از کار کسی باز کنند!

بخش صفر (درباره خودم)

• می‌توانید از این قسمت بگذرید و مستقیما از اصل مطلب شروع به خواندن کنید. درج آن صرفا جهت آشنایی بیشتر خواننده با وضعیت نویسنده هست که به نظرم در برداشت صحیح و مقبولیت بیشتر مطلب تاثیرگذار خواهد بود. امیدوارم صداقت من را حمل بر خودستائی نگذارید چون هدفم چیزی نیست جز کمک به کسانی که در وضعیت من بودند و فشارهایی که متحمل شدم را تحمل کرده‌اند ولی محل یا مطلبی را نیافته‌اند که صادقانه راهنمایی‌شان کند. ضمن اینکه این نوشته‌ها نظرات شخصی من هستند و دیدگاه شما نسبت به تک تک آنها می‌تواند متفاوت باشد، در نهایت به خودتان مراجعه کنید!

مقدمه: اینجانب مهندس کامپیوتر هستم و بعد از بیش از پنج ماه جستجو در پی کار در کشور کانادا مشهور به یخستان (و قبل از آن حدود یک سال در انگلستان) موفق شدم یک "شغل" برای خودم دست و پا کنم! جهت اطلاع شما در انگلستان برای حدود 25 کار (نتیجه: 3 مصاحبه تلفنی) و در کانادا برای 14 مورد کار درخواست دادم (نتیجه این هم 5 مصاحبه تلفنی بود که 3 تای آنها به مصاحبه حضوری و نهایتا یکی به مصاحبه دوم و آزمونی کوچک و در نهایت استخدامم منتهی شد).

با اندکی جستجو متوجه خواهید شد که اعداد قابل توجه‌یی هستند؛ من نه استعداد خاص یا خارق‌العاده‌ای داشته‌ام و نه از جادو و جمبل استفاده کرده‌ام، البته بگویم که اصولا کمی خوش‌شانس هستم. مطالبی که می‌نویسم (با تغییراتی اندک) برای هر دوی این کشورها و با تقریب نسبتا خوبی برای سایر کشورهای مهاجرپذیر صادق هستند (به نظر من) و امیدوارم به شما کمک کنند.

اولین نکته‌ای که بایستی ذکر کنم اینکه "شغل خوب" به خصوص برای مهاجرین تعاریف مختلفی می‌تواند داشته باشد که با گشتی در اینترنت حتما می‌توانید به آنها دسترسی پیدا کنید. ولی تعریف من از شغل مناسب این بوده و هست و توانستم خوشبختانه در اثر صبر و استمرار و تلاش به آن برسم:

1. شغل شما بایستی تا حد ممکن مرتبط با تجربه و مهارت‌تان باشد.
من به هیچ وجه نمی‌توانستم خودم را قانع کنم که بعد از 18 سال درس خواندن مشغول انجام کاری شوم که حتی به 3 سال درس خواندن هم احتیاج ندارد، از صندوق‌داری و ظرفشویی در رستوران گرفته تا کار در سوپرمارکت و کافه و...! معمولا یکی از جملات قصار مدافعین "خوشبختی بر اثر مهاجرت" این است که "اینجا کار عار نیست"... ببینید، خیلی بدون رو دربایستی بگویم به نظر من این حرف چرند محض هست، خودتان را با گفتن این حرف گول نزنید و تلاش کنید تا هر چه زودتر کار مرتبط با سالها تحصیلی که کرده‌اید و انرژی و وقتی که گذاشته‌اید و تجربه‌ای که بدست آورده‌اید پیدا کنید. مطمئن باشید اگر واقعا این را بخواهید و عزمتان را جزم کنید امکان‌پذیر است، در هر کجای دنیا! البته سرعت این قضیه بر حسب یک سری از عواملی که خواهم گفت متفاوت خواهد بود. لذا درست است که کار عار نیست، ولی از طرفی دور ریختن یک عمر تلاش و زحمت و وقت و هزینه هم به هیچ وجه عقلانی نیست.
من خوشبختانه کاری که پیدا کرد‌م دقیقا کاری است که درس آن را خوانده‌ام و مدتی هم در ایران به صورت قراردادی در همین زمینه کار کرده بودم.

2. حقوق مناسب
به نظر من شما در بدترین حالت بایستی بتوانید وضعیت زندگی مشابه موقعیتی که در ایران داشتید یا می‌توانید داشته باشید را در کشور ثانی برای خودتان فراهم کنید. البته این بستگی به فاکتورهای دیگر نظیر آزادی، امنیت جانی، امنیت آینده و... هم دارد و در نهایت خودتان تصمیم گیرنده خواهید بود، فقط نکته اصلی این است که "خودتان را گول نزنید" (خنده‌دارترین نوع این گول زدن را در عبارت "آینده بچه‌ام" زیاد دیده‌ام، چرا در مورد بعضی آشنایان بعد از 10-12 سال مهاجرت بعضا بچه هم همچین آینده‌دار از آب در نیامده و شب و روزش را در بار و کلاب سر میکند! البته برعکس آن را هم شاهد بوده‌ام اما نه چندان زیاد!)
جهت اطلاع بیشتر شما حقوق بنده در بازه 45.000 تا 65.000 دلار هست که عدد دقیقش کمی از متوسط پرداختی در کانادا برای شغل من بیشتر هست. البته لطفا سریع این عدد را در 1000 ضرب نکنید و با مقایسه آن با فاکتورهای ایران مبلغ خیلی خوبی به حساب بیارورید، دولت فخیمه کانادا انواع و اقسام کیسه‌های مختلف برای حقوق شما دوخته است که تا به خودتان بجنبید می‌بینید ای دل غافل، چی فکر می‌کردم چی شد!

3. محیط کار (فاصله تا محل زندگی، جو حاکم بر محیط، رابطه رئیس و مرئوسی، نور، صدا، ابزار کار و...)
متاسفانه در دنیای امروز که نظام سرمایه‌داری و کورپوریشن‌ها (corporations) بر تمام امور روزمره انسانها تاثیر گذاشته‌اند و واقعا نمیدانم در 10-15 سال آینده در چه دنیایی زندگی می‌کنیم پیدا کردن محیط کار مناسب بسیار سخت شده است. متاسفانه محل کار من هم با ایده‌آل‌های ذهنیم خیلی فاصله دارد ولی فاکتورهای 1 و 2 خیلی مهم‌تر بودند و لذا چاره‌ای نداشتم در این مورد. البته یکی از مهمترین فاکتورها که فاصله مناسب تا منزل هست را داراست، به خصوص که برای بعضی مصاحبه‌ها تا یک ساعت هم در راه بودم آن هم در زمان غیر پیک، لذا 15 دقیقه پیاده تا محل کار بسیار ایده‌آل بود!
... فاکتورهای دیگری هم شاید به نظرم برسد که بعدا در همین محل اضافه خواهم کرد.

بخش اول (فاکتورهای لازم)
در این قسمت چند مورد از مواردی که به نظرم برای یافتن کار مناسب "ضروری و واجب" هستند را نوشته‌ام، اگر در همه این موراد به خودتان نمره قبولی می‌دهید ادامه مطلب را در قسمت بعد بخوانید، در غیر اینصورت به نظر من بایستی حتما ابتدا روی این موارد کار کنید و توانایی‌هایتان را بهبود ببخشید. (راهنمایی در مورد اینها خارج از حیطه این مطلب است ولی شاید به خودم اجازه دادم و بعدا در مورد آنها هم مطلبی نگاشتم!)

الف) مهارت در کار؛ اگر در کارتان مهارت چندانی ندارید (در شاخه ای که کار میکنید جز حداقل 50درصد اول نیستید) و یا تازه فارغ‌التحصیل شده‌اید یا می‌خواهید بشوید، اغلب شرکتهای خصوصی کوچک مایل به استخدام شما نخواهند بود و راه سختی را در پیش رو دارید. اینجا اصولا کسانی که سابقه کار ندارند (تازه فارغ‌التحصیل‌ها) توسط شرکتهای بزرگ استخدام شده و در یک دوره یک، دو یا سه ساله آموزش می‌بینند.

شرکتهایی هم که از بین کسانی که سابقه کار ندارند استخدام می‌کنند در واقع در حال سرمایه‌گذاری بلندمدت بر روی کاندیداهای منتخبشان هستند و لذا عموما در انتخاب این کاندیداها خیلی سخت‌گیری می‌کنند و در اغلب موارد پروسه انتخاب‌شان بین 3 تا 6 ماه طول می‌کشد. این پروسه شامل انتخاب اشخاص با توجه به رزومه و فرمهای درخواست، یک یا دو مصاحبه تلفنی، و دو یا سه مصاحبه حضوری بوده که در آنها اغلب آزمونهای مختلفی از کاندیداها گرفته می‌شود که از مسائل اجتماعی و کار تیمی شروع شده و به مسائل علمی/تخصصی که انتظار می‌رود شخص در دوران تحصیل فرا گرفته باشد خاتمه می‌یابد.

ب) زبان؛ حتما بایستی زبان کشوری را که می‌خواهید به آنجا مهاجرت کنید به راحتی حرف بزنید. (منظورم از راحت این است که اگر همین الان تلفن شما زنگ بزند و شخص پشت خط از شما بخواهد توضیح بدهید در پنج سال گذشته چه کارهایی کردید، بتوانید ظرف حداکثر 3 تا 4 دقیقه به او توضیح بدهید. ایرادی ندارد اگر در زمان افعال کمی مشکل دارید یا فقط از جملات ساده استفاده می‌کنید (یا....؟)، مهم این است که نوع حرف زدن شما و وقفه‌های بین صحبت‌تان باعث نشود که طرف احساس کند واقعیت را نمی‌گویید، چون همه جای دنیا من من کردن و وقفه زیاد در حرف زدن به طور ناخودآگاه می‌تواند تعبیر به دروغ گفتن یا نگفتن واقعیت شود، چه به زبان مادری و چه غیر از آن).
... چنانچه شما بخش دیگری پیشنهاد دارید بنویسید تا با کمال میل اضافه کنم.

در بخش بعد مروری خواهم کرد بر افسانه‌هایی که مهاجرین تازه‌وارد زیاد شنیده‌اند و می‌شنوند و به نظر من اغلب آنها به طور کلی و یا تا حد زیادی غلط هستند.
شب و روزتان خوش.

Labels: ,